چرا ملتسازی در افغانستان شکست میخورد؟
تاریخ انتشار: ۷ خرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۸۴۴۹۲۱
به گزارش جماران، سرگذشت معاصر افغانستان از زمان تهاجم شوروی به این کشور در سال 1979 دستخوش تغییر و تحولات بسیاری بوده است. دولتسازی و ایجاد نمای کلی از وجود دولت و حاکمیت در ساختار جامعه کشوری که به محض خروج نیروهای آمریکایی از آن در تابستان 2021 از میان رفت، نشان داد ملتسازی در ساختار جوامعی که الگوی مناسب و پیشینهای از رابطه دولت-ملت در میان آنها شکل نگرفته است، نه یک اقدام اشتباه، بلکه سیاستی محکوم به شکست است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ملتسازی در افغانستان مشکلات ذاتی را به همراه دارد که مهمترین آن در جغرافیای طبیعی و موقعیت جغرافیایی نهفته است. افغانستان کشوری کوهستانی است که حدود دو سوم آن را کوهها تشکیل میدهد. رشته کوههای مرتفعی که بسیاری از امپراتوریهای بزرگ جهان در دامنه آنها زمینگیر شدند. رشته کوههای هندوکش که 800 کیلومتر طول و بیش از ۱۰۰ کیلومتر عرض دارد که ارتفاع بزرگترین قله آن «نوشاخ» به ۷۷۵۰ متر میرسد، بزرگترین توده کوهستانی افغانستان و دنباله رشته کوه بزرگ هیمالایا تنها یکی از این سلسله جبال است. همچنین افغانستان یک کشور محصور در خشکی است که در میان شش کشور جمهوری اسلامی ایران، ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان، چین و پاکستان قرار گرفته است.
موقعیت جغرافیایی محصور در خشکی، اقتصادی ضعیف و وابسته را برای این پهنه جغرافیایی به وجود آورده و فرقی نمیکند که چه دولتی و با چه رویکردی در قدرت باشد. اقتصاد وابسته ارمغان جغرافیای محصور در خشکی افغانستان است.
گذشته از ثروت معدنی و دست نخورده به دلیل نگرانیهای امنیتی، افغانستان هیچ مزیت نسبی در تجارت ندارد. چراکه قانون بازار و تجارت جهانی وابستگی بالایی به امنیت سرمایهگذار دارد و هیچ کشور یا کمپانی اقتصادی در فضایی که از امنیت برخوردار نباشد سرمایهگذاری نمیکند. قاعدتا اگر کشوری تصمیم به سرمایهگذاری در این فضارا داشته باشد مجبور خواهد شد که ارتش خود را به دنبال آن به این منطقه گسیل کند تا ضامن امنیت تجاری خود باشد.
همچنین ایجاد یک دولت قانونی در کشوری که عمدتا فعالیت اقتصادی غیرقانونی دارد، پیچیدگی بیشتری را به ملتسازی در افغانستان اضافه میکند. اقتصاد افغانستان وابسته به صادرات مواد مخدر و تجارت غیر قانونی است که بر اساس آن بازار این کشور نمیتواند به بازارهای آزاد بینالمللی راه یابد.
جامعه افغانستان از پیچیدگی بالایی برخوردار است. در افغانستان بیش از هشت گروه قومی کوچک و بزرگ وجود دارند که به ترتیب جمعیت عبارتند از: پشتون، تاجیک، هزاره، ازبک، ایماق، ترکمن، بلوچ و پشتهای. بنابراین افغانستان یک دولت-ملت همگن، تک زبانه نیست، بلکه چندین گروه قومی را در بر میگیرد که هر یک از آنها در مرزها و در همسایگی با کشورهایی که به گروه قومی آنها تعلق داشته، قرار گرفتهاند.
مدیریت این وضعیت پیچیده و همچنین دشمنیهای داخلی بین گروههای قومی، کار را دشوار کرده است و ورود نیروهای مسلح خارجی بر این پیچیدگی و تداوم اختلافات طی چند دهه گذشته دامن زده است و فرآیندهای دموکراتیک غرب با ادعای پروژه ملتسازی مطلوب آنها که هیچ شناخت و درکی از ساختار جامعه افغانستان و پیشینه اجتماعی مذهبی این کشور نداشتند، شکست این پروژه را بیش از پیش نمایان ساخت.
در زمان اشغال افغانستان، عدم محبوبیت طالبان شاید بزرگترین مزیت ائتلاف تحت رهبری ایالات متحده بود، زیرا تهاجم شامل سرنگونی یک دولت مردمی نبود، بلکه شامل نیروهایی بنیادگرا و افراطی بود که جامعه افغانستان تحت سلطه آنها مجبور به زندگی تحت لوای حکومت یک گروه تمامیت خواه بود. اما افکار عمومی، به ویژه در ایالات متحده، مخالف حضور نیروهای نظامی آنها در افغانستان بود. بنابراین، هنگامی که اعلام شد نیروهای آمریکایی از این کشور خارج میشوند. رهبران طالبان میدانستند که میتوانند به سادگی و بدون گسترش جنگی فراگیر در پهنه جغرافیایی این کشور دوباره تجدید حیات کرده و دوباره به راس قدرت در این کشور برسند. چراکه طی نزدیک به 20 سال حضور نیروهای خارجی در این کشور شاهد شکست پروژه دولت-ملت سازی آنها در افغانستان بودند.
علاوه بر این، تلاشهای بینالمللی برای متقاعد کردن همسایگان مبنی بر اینکه ثبات بر هرج و مرج ارجحیت دارد، شکست خورده است. زیرا ثبات در افغانستان اساسا در درجه چندم اولویت سیاست خارجی کشورها قرار دارد. همچنین دخالت همسایگان و حضور گروههای قومی قدرت طلب هرگونه تلاش برای ایجاد یک دولت فراگیر ملی را در کشوری که بیش از چهار دهه درگیر جنگ بود غیرممکن کرد و تلاشها برای گسترش قدرت دولت را تضعیف کرد.
اختلافات سرزمینی چین با هند بر سر تبت و همسایگی افغانستان و چین از طریق «دالان واخان» با منطقه سینکیانگ چین که اکثریت مسلمان دارد و چندین بار در تلاش برای خودمختاری با چین جنگیده است، میتواند ثبات در آن منطقه را برای چین با چالش روبرو کند. همچنین تنش میان هند و پاکستان و ترس پاکستان از روی کار آمدن یک دولت طرفدار هند در افغانستان، نگرانی این کشورها را افزایش میدهد؛ چراکه در صورت ایجاد یک دولت ملی منافع این کشورها با تهدید روبرو میشود. همچنین فساد دولتی و عدم وجود یک دولت کارآمد و ناتوانی آن در ایجاد تفکر ملی و فراگیر نیز به زمینههای شکست پروژه ملتسازی مد نظر غرب در این کشور افزود.
منبع: جماران
کلیدواژه: زلزله ترکیه و سوریه تحولات افغانستان گروه طالبان افغانستان زلزله ترکیه و سوریه ملت سازی یک دولت
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.jamaran.news دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جماران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۸۴۴۹۲۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بازی آمریکا با کارت «صلح ابراهیم»
در این راستا، توماس فریدمن، تحلیلگر و یادداشتنویس نیویورکتایمز چندی پیش نوشته بود، اسرائیل ناگزیر است بین رفح و ریاض یکی را برگزیند. به این معنی که یا باید به رفح حمله کند و از امتیازات صلح ابراهیم صرفنظر کند و در افکار جهانی منزویتر شود، یا اینکه با خروج از غزه و سپردن آن به یک نیروی بینالمللی، روند عادیسازی با ریاض و سایر ملتهای عرب را در پیش گیرد. البته بلینکن توافق عربستان و اسرائیل را منوط به مقدماتی از جمله پایانیافتن جنگ غزه و روند تشکیل کشور مستقل فلسطینی دانسته است اما به نظر میرسد اعلام این موضوع در بحبوحه جنگ غزه و ناکامی تلاشها برای ایجاد آتشبس متضمن پیامهای خاصی به اطراف مختلف است.اما چرا آمریکا در شرایط کنونی و در بحبوحه جنگ غزه طرح صلح ابراهیم را مطرح کرده است؟
آنچه مربوط به اسرائیل میشود، ظاهرا واشنگتن قصد دارد با نوعی تهدید و تطمیع، اسرائیل را از ادامه نبرد غزه و حمله به رفح بازدارد. این اقدام پس از آن صورت میگیرد که اختلاف بین جو بایدن، رئیسجمهور آمریکا و بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر رژیم صهیونیستی درباره جنگ غزه تشدید شده و به رغم آنکه بایدن در جریان گفتوگوی خود با نتانیاهو بر تعهد آهنین آمریکا نسبت به اسرائیل تاکید کرده اما همچنین گفته است در جریان حمله به رفح از این رژیم حمایت نخواهد کرد.
افزایش اعتراضات داخلی آمریکا علیه جنگ غزه بهویژه از سوی دانشجویان که از دانشگاه کلمبیای نیویورک آغاز شده و به سایر دانشگاههای این کشور و جهان در حال سرایت است، از جمله عواملی است که دولت آمریکا را در ادامه حمایت از اسرائیل در تنگنا قرار داده است. در هر حال روند عادیسازی برای رژیم صهیونیستی همچنان دارای موضوعیت و جذابیت است و حتی دولت نتانیاهو بهعنوان افراطیترین دولت تاریخ این رژیم از ابتدا اعلام کرده بود که یکی از اولویتهای سیاست خارجهاش در سطح منطقه عادیسازی روابط با عربستان سعودی است. عادیسازی روابط خصوصا با عربستان برای اسرائیل مزایای زیادی دارد که شاید مهمترین آن منزویشدن جمهوری اسلامی ایران و جریان مقاومت در منطقه محسوب میشود. در واقع اسرائیل با هدایت و اشراف آمریکا قصد دارد از طریق پیوستن عربستان سعودی به روند سازش، به اختلاف بین محور مقاومت و جریانسازی در منطقه دامن زده و به زعم خود امنیت و مشروعیت خود را تثبیت کند.
انتظارات آمریکا از عربستان
اما درباره عربستان باید گفت آمریکا قصد دارد از طریق ارائه امتیازاتی مانند پیمان دفاعی بین واشنگتن ـــ ریاض، این کشور را به سمت عادیسازی با تلآویو سوق دهد و در مقابل از این کشور انتظار دارد در مهار جریان مقاومت و از جمله حماس سهیم بوده و از طریق دیپلماسی با سایر کشورهای میانجی مانند مصر در متقاعد کردن حماس نسبت به شرایط آتشبس تلاش کند. پیام این امر به سایر اطراف خصوصا محور مقاومت نیز این است که روند سازش در منطقه یک روند جدی است و حتی میتوان آن را در شرایط جنگ و بحران مطرح کرد؛ سرانجام با پیوستن عربستان سعودی بهعنوان قطب جهان عرب به قطار صلح، گروههای مقاومت تضعیف شده و همانند گذشته قادر به مقابله و نبرد با رژیم صهیونیستی نخواهند بود.
محافل آمریکایی بر این باورند که پیشرفت در میانجیگری برای توافق سازش میان عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی یکی از انگیزههای حملات غافلگیرکننده حماس در هفتم اکتبر سال گذشته علیه رژیم صهیونیستی بوده و به همین دلیل باید این روند را دوباره فعال کرد. البته اینکه آیا در کوتاهمدت پیمان سازش بین عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی امضا خواهد شد؟ جای تردید وجود دارد؛ بهویژه آنکه مقدمات یا پیششرطهای آمریکا از جمله تشکیل دولت مستقل فلسطین و نیز آتشبس جنگ غزه در هالهای از ابهام قرار دارد. در واقع دولت کنونی اسرائیل اساسا دولت مستقل فلسطین را در اراضی ۱۹۶۷ به رسمیت نمیشناسد و از طرفی نتانیاهو نسبت به ادامه جنگ و حمله به رفح اصرار زیادی نشان میدهد. در مجموع باید گفت آمریکا با توجه به حساسیت شرایط داخلی شامل اعتراضات گسترده و نیز نزدیکی به موعد انتخابات ریاستجمهوری، سعی دارد به هر نحوی به جنگ غزه پایان دهد و به همین دلیل با دولت نتانیاهو دچار تنش شده است. طرح مجدد صلح ابراهیم در شرایط کنونی حاکی از تلاش وزارت خارجه آمریکا در منطقه به مثابه انداختن تیر در تاریکی است تا حداقل وجهه این ابرقدرت جهانی را نزد افکار عمومی و در مدیریت بحران تا حدی ترمیم کند.